آدم رو اعصاب

از قدیم از داداشام بدم میومد.

اونا همیشه کابوس شبای من بودن.داداش بزرگم یه آدم عصبی و قال قالی و خودخواه که برا خواسته هاش حاضر بود هر بلایی سر ما بیاره.

بچه که بودیم مارو میزد که اسمشو صدا نزنیم بهش بگیم داداش.

هنوزم این کابوس تموم نمیشه. حتی وقتی اسمش رو گوشیم نیفته تنم میلرزه.

من بزرگ شدم ولی هنوزم درونم همون دختر کوچولوییه که از داداشاش عین مرگ می‌ترسه.

کاش تموم میشد این کابوس...

♥ چهارشنبه یازدهم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 14:51 توسط تنهاترین معلم